چهار آسیب بزرگ به کتابخانه عمومی
پس از گذشت اندک زمانی از تاسیس کتابخانه عمومی در ایران، نیروهای مختلف تلاش کردند این پدیده را مال خود کنند. نتیجه کشمکشهای مختلف خود را در قالب اولین قانون کتابخانههای عمومی در سال 1344 «قانون تاسیس کتابخانه عمومی در تمام شهرها» نشان داد. حاصل این قانون و آن کشمکشها، چهار ویژگی را به کتابخانههای عمومی تحمیل کرد که در طولانی مدت به عاملهای بنیادی ناکارآمدی کتابخانه عمومی و از بین رفتن کتابخانه عمومی در ایران تبدیل شد، به طوری که میشود گفت در ایران کتابخانه عمومی نداریم. اما این چهار آسیب بزرگ عبارتند از:
1- تبدیل کردن کتابخانه عمومی به واحدی اداری
گرچه کتابخانه عمومی از بدو پیدایش بخشی از جامعه مدنی نبود، اما به مرور زمان تبدیل به بخشی از آن شد و یکی از کارکردهای اساسی آن حمایت از حق مردم در دسترسی به آگاهی بود. این ایده در غرب پذیرفته شد و کتابخانه عمومی به عنوان یکی از سازکارهای مدنی، از فشارهای دولت مدرن بر مردم کاست. با این وجود در ایران تبدیل کردن کتابخانه عمومی به ادارهای در شهرداریها یا وزارت فرهنگ و هنر و بعدها فرهنگ و ارشاد، مانع از ادای این کارکرد شد. این شیوه برخورد کتابخانه عمومی را تبدیل به سازوکاری حاکمیتی کرد که هدف آن اجرای برنامههای دولت بود. هرگاه شکاف میان دولت و مردم بیشتر میشود، اثربخشی و کارآمدی کتابخانهها نیز کمتر میشود. در این معنا، از کتابدار نیز به کارمندی حقوقبگیر تعبیر میشود که مهمترین دغدغهاش حقوق ماهانه است.
2- تبدیل کردن کتابخانه عمومی به مکانیسمی برای کنترل بازار نشر
سانسور به شکل فعالیتی حکومتی از زمان ناصرالدین شاه شروع شد اما در زمان پهلوی به شکلی نهادینه درآمد. فاصله و ترسی که دولت از نشر داشت باعث شد که هر روز نهاد سانسور دخالتهای هرچه بیشتری در حوزه نشر انجام دهد. این صورت سلبی و نسبتاً منسوخ، چندان با ژست مدرنی که حکومت به خود گرفته بود سازگار نبود و حکومت خواسته یا ناخواسته نیاز به ابزاری شیکتر، ایجابی و مدرن برای کنترل بازار نشر داشت و بهترین گزینه برای این مورد، کتابخانه عمومی بود. در اسناد مختلفی که دوران پهلوی به جا مانده است، به این موضوع اشاره میشود که اگر ناشران «کتابهای خوب» تولید کنند، به تعداد قابل توجهی از آن «کتابهای خوب» خریداری شده و در کتابخانههای عمومی توزیع خواهد شد. این سیاست تشویقی منجر شد که بخشی از ناشران به این سمت گرایش پیدا کنند و آثار خوب مد نظر دولت پهلوی را که بازار تضمین شدهای داشت تولید کنند. این موضوع به مرور زمان کتابخانهها را به «انبار کتابهای خوب ناشران سودجو» تبدیل کرد. ناشران نیز پس از گذشت چندین دهه و عادت به این موضوع، این خرید را بخشی از حقوق خود تلقی کردند، چنان که می توان ردپای آن را در نامه ناشران به حسن روحانی، رئیس جمهور منتخب، در سال 1392 مشاهده کرد.
3- تبدیل کردن کتاب به مهمترین رسانه در کتابخانه عمومی
تقلیل مفهوم کتابخانه عمومی به معنای لفظی آن یعنی «کتاب + خانه» در کنار تقدس یهودی-مسیحی که کتاب در طول سالیان دراز پیدا کرده بود، باعث شد، ادارهکنندگان کتابخانههای عمومی آن را به خانه کتاب تبدیل کنند و با مدیریت ناکارآمدی که بر آن مجموعه اعمال کردند، خانههای کتاب هم به انبارهای کتاب تبدیل شوند. تاکید بر کتاب به ویژه زمانی تشدید شد که رسانههای اطلاعبخش نوظهورتری به بازار آمدند. کنترلی که از طریق نهاد سانسور بر کتاب اعمال میشد به مراتب بیشتر و موثرتر از سایر رسانهها بود. بنابراین بهتر بود مردم اگر هم دنبال آگاهی بودند از رسانهای کنترل شدهتر آن را کسب میکردند.
4- تبدیل کردن ترویج کتابخوانی به ماموریت اصلی کتابخانه
ایده ترویج کتابخوانی بخشی کوچک از ایده ترویج خواندن است. این ایده دارای دو وجه مهم است. نخست اینکه کتاب را که رسانهای کنترلشده است ترویج میکند. دوم اینکه کاری به مراتب سادهتر و ارزانتر از خدمترسانی و دسترسپذیرکردن کتابخانه عمومی است. بنیاد فعالیتهای کتابخانه عمومی بر برنامهها و خدماتی است که مبتنی بر مجموعههای خود ارائه میکند. اما آنچه کتابخانه را به عامل توسعه تبدیل میکند خدمات آن است نه برنامهها. طراحی خدمت و ارائه آن و نیز کنترل کیفیت آن به مراتب دشوارتر از طراحی برنامهها و رخدادها و اجرای آنهاست. ایده ترویج کتابخوانی مجموعهای از برنامههای کتابخانهای است که رنگ و بویی فرهنگی به خود گرفته است هیچ خدمتی به کاربر ارائه نمیکند و قفط جذابیتی از نوع گذران اوقات فراغت برای او دارد. فراگیر شدن این ایده باعث شده است، کتابخانه عمومی که میتواند با قدرت در توسعه و پیشرفت زندگی مردم نقش داشته باشد، به محل گذر تبدیل شود.
«انبارهای دولتیِ مروج کتابخوانی» که بر سر در خود نام کتابخانه عمومی حک کردهاند، برای رهایی از وضعیت موجود که شاخص آن عدم کارآمدی و اثربخشی است، و تبدیل شدن به «کتابخانه عمومی» باید بتوانند خود را از این چهار بند رهایی دهند یا آن نام را از سر در خود بردارند تا شاید روزی در این کشور کتابخانه عمومی به وجود آید.